Fatimiyyah is ʿAshuraʾ

The Fadak Sermon of Fatima Zahra, peace be upon her, in Farsi

خطبه فدك از فاطمه زهراء (عليها السلام) بزبان فارسي

زماني که ابوبکر تصميم گرفت که فدک را از فاطمه بازستاند و اين مطلب و خبر به فاطمه ي زهرا سلام الله عليها رسيد سر بند خود را بر بست و چادر خويش را برخود فرو پيچيد و با جماعتي از زنان قوم و خدمتکاران خود به سوي مسجد روانه شد.

در حالي که به شدت خويشتن را پوشانده بود و راه رفتنش به عينه و بدون هيچ نقصي به راه رفتن رسول خدا صلي الله عليه وسلم شبيه بود تا بر ابوبکر وارد شد در حالي که وي در ميان عده اي از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود. در اين هنگام پرده اي بين او و ديگر مردمان آويختند و ايشان نشستند آنگاه ناله اي جانسوز از دل برآورد که همه ي مردم به گريه افتادند و مجلس و مسجد به سختي به جنبش در آمد آنگاه لختي سکوت فرمود تا فرياد و همهمه خاموش گرديد و صداي گريه مردمان که همراه با ضجه بود ساکت شد و جوش و خروش آنان آرام يافت.

سپس کلام را با حمد و ثناي خدا آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد که مجددا در اين هنگام صداي گريه ي مردم بلند شد وقتي که دوباره ساکت شدند کلام خويش را دنبال و سخن خود را ادامه داد: فاطمه ي زهرا سلام الله عليها چنين فرمود:

آغاز خطبه

حمد خداي را بر آنچه نعمت بخشيده و شکر او را در آنچه الهام نموده و ثنا و شکر بر او، بر آنچه پيشاپيش داده. از عموم نعمت هائي که خلق فرموده ، نعمت هاي فراواني که به انسان ها اعطا فرموده و تمام منت ها و نعمت هائي که پياپي فرو فرستاده. تعداد آن از حوصله ي احصاء و شماره کردن بيرون است و سر حدات آن از جزا و پاداش فراتر و دامنه ي آن تا ابد از ادراک هوش فراختر. مردمان را فراخواند تا با شکر گزاري آنها نعمت هايشان را با پي در پي فرستادن زياده گرداند و ثناي مردم را به خود از راه افزون نمودن نعم خويش متوجه ساخت و با دعوت نمودن به اين نعم، نعمت ها را دو چندان نمود و گواهي دهم به اينکه جز الله خدائي نبوده و شريکي براي او نيست.

کلمه ي بزرگي که اخلاص را تاويل آن قرارداد و قلوب را متضمن وصل آن ساخت و در پيشگاه تفکر و انديشه معني آنرا کاملا معقول و روشن داشت. خداوندي که چشم ها را قدرت ديدنش نيست و زبانها را توان وصف وي نه و نيز وهم و خيال را به چگونگي ذات اقدسش دسترس نيست. اشياء را ايجاد فرمود نه از ماده اي که قبلا موجود باشد. آنها را ساخت بي آنکه از قالبي قالب گيري کرده باشد. آنها را به قدرت خويش موجود فرمود و آنها را به مشيت خويش ايجاد کرد. بي آنکه نيازي براي وي در ساختن آنها باشد و فايده اي در صورت بخشيدن به آنان. مگر تثبيت کردن حکمت و هشيار کردن بر طاعتش و اظهار کردن قدرت خويش و رام کردن خلق به عبوديت خويش و عزت بخشيدن به دعوت خود. سپس پاداش مردمان را بر اساس طاعت آنان مقرر فرمود و عقاب و جزاي خود را در معصيت آنان. و براي بازداشتن بندگان از نعمت خويش و کشاندن آنان به سوي رضوان و گواهي مي دهم که پدرم بنده و فرستاده ي اوست. که وي را قبل ازارسال انتخابش فرمود و پيش از آنکه بيافريند، ناميد و پيش از برانگيختنش او را به پيامبري برگزيد. آن هنگام که هنوز مخلوقات در حجاب غيبت مي بودند و آن هنگام که مردمان در منتهاي تاريکي هاي عدم پوشيده شده بودند و به نهايت عدم مقرون بودند.

از علمي که خدا به عواقب و مآل امور داشت و احاطه اي که پروردگار به حوادث روزگار مي داشت و شناسائي کاملي که به وقوع مقدرات داشت، او را برانگيخت تا امر خود را تمام کرده و امضاء حکم خود را قطعي نموده باشد و مقدرات را انفاد و اجرا فرموده باشد و رسول خدا صلي الله عليه و سلم امت ها را ديد که در آيين ها فرقه فرقه اند و در پيشگاه اتشهاي افروخته خود معتکفند و به بت هاي خود تراشيده ي خويش پرستشگرند و خدا را با وجود اينکه به طور فطري او را مي شناسند منکرند. پس خداي تعالي به وسيله ي محمد صلي الله عليه و آله تاريکي هاي آن را روشن فرمود و از قلب ها مشکلاتش را برطرف نمود و از جلوي ديده ها آنچه که آنها را مي پوشاند برداشت.

به هدايتدر ميان مردم قيام فرمود و آنان را از گمراهي رهانيد و از کوري نجاتشان داده و بينايشان کرد و آنان را به سوي دين استوار راهنمائي فرمود و به راه راست خواندشان، تاهنگامي که خداي تعالي وي را بر اساس رافت و رحمت و اختيار به سوي خويش برد. پروردگار راغب به ديدار او بود و خود را به ديدن پيامبرش سزاوارتر از ديگران کرد. پس رسول خدا صلي الله عليه وآله هم اکنون از رنج اين دنيا در راحت است و اينک گرداگرد وي را ملائکه نيکوکار گرفته اند و رضوان و خشنودي پروردگار آمرزنده او را فراگرفته و در جوار رحمت ملک جبار آرميده. درود خدا بر پدرم. آن پدري که نبي و امين خدا و بر وحي و برگزيده ي او بود وهمچنين انتخاب شده از سوي خدا بر مردم و مورد رضاي پروردگار مهربان بود و سلام خدا و رحمت و برکات او بر وي باد. آنگاه روي به جانب اهل مسجد کرد و فرمود: شما اي بندگان خدا پرچمداران امر و نهي اوئيد و حاملان دين خدا و وحي او هستيد و امين هاي خدائيد نسبت به يکديگر و مبلغان اوئيد به سوي امت ها.

زمامدار حق، خود در ميان شماست و پيماني است که از پيش با شما داشته است و باقيمانده اي را براي شما باقي گذاشت. کتاب ناطق خدا و قرآن راستگو نور فروزان و شعاع درخشان. بنيان و حجت هاي آن روشن و اسرار باطن و لطائف دقيقه ي آن آشکار است. ظواهر آن جلوه گر است. پيروان آن مورد غبطه ي جهانند و تبعيت و پيروي از آن، انسان را به سوي رضوان مي کشاند. سخن شنوي از آن، راه به سرانجام نجات است به وسيله ي آن به حجت هاي نوراني خدا مي توان دست يافت و به فرائضي که خداي تعالي واجب فرموده است و به محارمي که انسانها را از ارتکاب آنها بازداشته است و به گواهيهاي جلوه گرش و به براهين کافيه اش و به فضائل پسنديده و مستحسنش و به رخصت هاي بخشنده اش و به قوانين واجبه اش مي توان راه يافت.

پس خداي تعالي ايمان را براي تطهير شما از شرک قرارداد و نماز را براي پاک کردن شما از تکبر و زکات را براي پاک کردن جان و روز افزوني رزقتان و روزه را براي تثبيت اخلاص و حج را براي استحکام بخشيدن دين و عدل عمومي را براي تنظيم قلب ها و اطاعت ما را براي نظم يافتن ملت و امامت را براي در امان ماندن از تفرقه و جهاد را براي عزت اسلام و صبر را براي کمک در استحقاق مزد و امر به معروف را براي مصلحت عامه. نيکي کردن به پدر و مادر را سنگر و سپر حفظ از خشم و صله ي رحم را وسيله ي ازدياد عدد و قصاص را وسيله ي حفظ خونها و وفاي به نذر را براي در معرض مغفرت قرار گرفتن .

کيل و وزنها را به اندازه بخشيدن براي تغيير خوي کم دادن و نهي از شرابخواري را براي پاکيزگي از کثافت. دوري گزيدن از تهمت زدن را براي محفوظ ماندن از لعنت و دور بودن رحمت. ترک سرقت را براي الزام به پاکدامني و شرک را حرام فرمود براي اخلاص و يکسره تن در دادن به ربوبيت او. پس از خدا انگونه که شايسته است بترسيد و از دنيا نرويد مگر آنکه مسلمان باشيد و خدا را در آنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت نمائيد. همانا که فقط دانشمندان از خدا مي ترسند.

آنگاه فرمود:

اي مردم!

بدانيد که من فاطمه هستم و پدرم محمد است. آنچه ابتدا گويم همانرا در انتها نيز بر زبان خواهم راند. آنچه گويم غلط نيست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نيست. پيامبري از خود شما بر شما آمد که رنجهاي شما بر او گران است، دلسوز بر شماست و بر مومنان مهربان و رئوف است. پس اگر پدرم را بشناسيد مي دانيد که من پدري دارم که هيچيک از زنان شما چنان پدري ندارند و برادر پسر عمويم بود نه برادر مردان شما. چه نيکو بزرگواري است آنکه من اين نسبت را به او دادم. رسالت خود را رسانيد وسرآغاز نبوت را به انذار آغاز کرد. راه خود را از پرتگاه مشرکان گردانيد. شمشير بر فرق انان نواخت گلوگاه آنان را گرفته و فشرد و با زبان حکمت و موعظه ي حسنه آنانرا به راه خدا دعوت کرد. بتها را درهم مي شکست. سر سروران را منکوب مي کرد. تا جمعشان منهزم شده، از ميدان گريختند. تا صبح صادق از زير پرده ي شب بيرون آمد و حق خالص جلوه گر شد.

زمامدار به نطق در آمد. عربده هاي شياطين خاموش شد و آنان لال شدند. خار نفاق از راه برداشته شد. گره هاي کفر و شقاق از هم گشوده شده و دهانهاي شما به کلمه ي اخلاث باز شد. در ميان گروهي که سپيدرو و شکم به پشت چسبيده بودند و شما بر کناره پرتگاهي از آتش بوديد و مانند جرعه اي آب بوديد( که به سادگي شما را مي توانستند بنوشند) و آنقدر ضعيف بوديد که هر کس طمع به چيزي داشت به سراغتان مي آمد و آتش زنه اي بوديد که بلافاصله خاموش مي شد و نمي توانست جائي را روشن و گرم کند و لگدکوب شده ي روندگان و قدم ها. از آبي که شتران در آن رفته و آنرا آلوده مي کردند؛ مي آشاميديد، از پوست حيوانات و برگ درختان غذا مي گرفتيد. خوار بوديد و مطرود. مي ترسيديد که مردمان اطرافتان شما را بربايند. تا خداي تعالي محمد صلي الله عليه وسلم شما را نجاتتان داد. بعد از چنين و چنان( بعد از حوادث زيادي که بر سر حضرت محمد صلي الله عليه و آله آمد.) بعد از آنکه بلاهائي از دست شجاعان کشيد و از گرگهاي عرب و از سرکشان اهل کتاب هرگاه که آتش جنگ برافروختند خدا خاموشش فرمود.

يا هر هنگام که شاخ شيطان سر برآورد. يا اژدهائي از مشرکين دهان باز کرد. رسول خدا صلي الله عليه و سلم برادرش را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند و او هم بر نمي گشت تا آنکه فرق سر آنان را پايمال شجاعت خود مي گردانيد و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش کرد.

فرسوده ي تلاش در راه خدا ،

کوشيده در امر خدا ،

نزديک به رسول خدا ،

سروري از اولياء خدا،

همواره دامن به کمر زده، نصيحت گر، تلاشگر و کوشش کننده و شما در اين هنگامه در خوشي زندگي مي کرديد.

در مهد امن متنعم مي بوديد و منتظر اينکه چرخ، گردش را بر عليه ما آغاز کند و گوش به زنگ اخبار بوديد. هنگام کارزار عقب گرد مي کرديد و به هنگام نبرد فرار مي نموديد. و هنگاميکه خدا براي پيامبرش خانه ي انبباء( بهشت) و آرامگاه اصفيائ را برگزيد، خار و خاشاک نفاق در شما ظاهر شد. جامه ي دين کهنه شد.

ساکت گمراهان به سخن درآمد و پست رتبه گان، با قدر و منزلت شدند و شتر ناز پرورده اهل بطلان به صدا در آمد و در خانه هايتان در آمد و شيطان سر خويش را از مخفي گاه خود بيرون آورد. ندايتان درداد. ديد که پاسخگوي دعوت او هستيد و براي آنکه فريب او را بخوريد؛ آماده ايد. خواست که قيام نمائيد و ديد که شما راحت و سبک اين کار را مي کنيد. گرم و داغتان کرد و غضبناکتان و ديد که آتشينيد. پس داغ و نشان زديد بر غبر شترتان و بر آبي که سهم شما نبود وارد شديد، در حاليکه از عهد و قرار چيزي نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز خيلي وسيع بود. دهن زخم هنوز به هم نيامده بود و پيغمبر هنوز به قبر سپرده نشده بود. براي عمل خود بهانه آورديد که از فتنه مي ترسيديم، ولي به راستي که در فتنه افتاديد و راستي که جهنم محيط برکافران است.

خيلي دور بود اين پيش افتادگي از شما و چطور اين کار را کرديد؟ به کجا روي مي آوريد، در حاليکه کتاب خدا در ميان دست و پاي شماست. مطالبش هويداست و احکامش درخشان است و علائم هدايت آن ظاهر و آشکار است و زواجر و نواهي آن دمبدم به چشم مي آيد و درخشان است و اوامرش واضح است ولي آن را پشت سر انداخته ايد. آيا بي رغبتي به آن را مي طلبيد. يا به غير قرآن حکم مي کنيد. به بدلي است براي ظالمان حکم مخالف قرآن و هر کس غير از اسلام ديني را طلب کند از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانکاران خواهد بود. سپس آنقدر درنگ نکرديد که اين دل رميده آرام گيرد و کشيدن افسار آن سهل گردد. پس آتش گيره ها را افروخته تر مي کرديد و دامن به آتش مي زديد تا اتش را شعله ور کنيد. براي اجابت کردن بانگ شيطان گمراه آماده بوديد و براي خاموش نمودن انوار دين روشن خدا و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده خدا، به بهانه کف، شير را زير لب پنهان مي خوريد و براي خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمين گرفته و راه مي رفتيد و ما بايد شکيبائي کنيم بر صدمه هائي از شما که مثل خنجر بران و فرو رفتن سنان در ميان شکم بر ما وارد مي شود و شما اکنون گمان مي بريد که براي ما ارثي نيست.

آيا حکم جاهليت را مي طلبيد؟ آيا براي گروه اهل يقين چه حکمي بالاتر و بهتر از حکم خداست؟ ايا نمي دانيد؟ در حاليکه براي شما مانند آفتاب درخشان واضح است که من دختر اويم!. اي مسلمانان آيا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگيرند.

اي پسر قحافه!

آيا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟! عجب امر تازه و زشتي آورده اي؟ آيا دانسته و به عمد کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مي اندازيد؟ آيا قرآن نمي گويد:

نسليمان از داود ارث برد و در آيه ي ديگر آنجا که خبر زکريا را بازگو مي کند، زکريا عرض کرد: پروردگارا مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و آل يعقوب ارث برد.

و فرموده خويشاوندان رحمي اولي به يکديگرند و فرموده: خداي تعالي به شما درباره ي اولاد وصيت مي فرمايد که براي پسر دو برابر بهره ي دختر است.

و مي فرمايد: يعني هنگامي که مرگ يکي از شما فرارسد بر شما نوشته شده است اينکه وصيت کنيد براي والدين و نزديکان، حکمي است حق براي متقيان و شما گمان مي بريد که مرا بهره اي نيست و سهمي از ارث پدرم ندارم؟

آيا خدا شما را مخصوص آيه اي فرمود که پدرم را از آن بيرون کرده؟ آيا آنکه مي گوئيد اهل دو کيش از يکديگر ارث نمي برند؟ و يا من و پدرم را اهل يک کيش نمي دانيد؟ و يا شما به خصوص و عموم قرآن از پدرم و عموزاده ي من داناتريد؟

اينک اين تو و اين شتر، شتري مهارزده و رحل نهاده شده برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز و حشر ملاقات خواهد کرد. چه نيکو داوري است خدا و نيکو دادخواهي است محمد صلي الله عليه و آلي و چه خوش وعده گاهي است قيامت. در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مي برند و آن وقت ديگر ندامت و پشتيباني شما را سودي نرساند و براي هر خبري قرارگاهي است پس خواهيد دانست که عذاب خواري افزا بر سر چه کسي فرود خواهد آمد و عذاب هميشگي بر چه کسي حلول خواهد نمود.

آنگاه رو به سوي انصار کرده و چنين فرمود:

اي انجمن نقباء و بازرسان!

اي بازوان ملت!

اي حافظان اسلام!

اين ضعف و غفلت در مورد حق من از چيست؟ و اين سهل انگاري از دادخواهي من چرا؟ آيا پدرم رسول خدا صلي الله عليه و سلم نمي فرمود: بايد حرمت هر کس در مورد فرزندان او حفظ شود. چه به سرعت مرتکب اين اعمال شديد و چه باعجله اين بز لاغر شده آب از دهان و دماغ او فرو ريخت( مثلي است). در صورتيکه شما را طاقت و توان بر آنچه درراه آن مي کوشيم هست و نيرو براي حمايت من در اين مطالبه و قصدم هست.

آيا مي گوئيد که محمد صلي الله عليه و آله مرد؟ درست است که: اين مصيبتي است بزرگ ، مصيبتي است در نهايت وسعت ، شکاف آن سر باز و بسي فراخ است و درز دوخته شده شکافته شد. زمين سراسر بر اثر غياب او تاريک گرديد و ستارگان بي فروغ گرديدند، آرزوها به نااميدي گرائيد، کوهها از جا فروريخت، حرمت حريم پامال شد و احترامي براي کسي پس از وفات او باقي نماند. پس اين مصيبت به خدا بزرگترين پيش آمد بود و مصيبت بزرگ بود که بليه و پيش آمدي مانند آن نيست و بلاي جانگدازي در اين دنيا به پايه ي آن نمي رسد.

کتاب خدا آن را آشکار کرده همان قرآن که در خانه هايتان، در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و يا بلند و با صوت، با تلاوت و خوانندگي آنرا مي خوانيد. اين بلائي است که پيش از اين هم به انبياء و رسل وارد شده بود. حکم حتمي است و قضائي است قطعي. آري اين ايه براي شما پيشاپيش موضوع موت پيامبر را خبر داده است: محمد صلي الله عليه و آله نيست مگر پيامبر که پيش از وي پيامبران ديگري درگذشتند پس اگر او بميرد و يا کشته گردد به عقب برمي گرديد و آن کس که به عقب برگردد به خدا زياني نمي رساند و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد.

اي پسران قيله( قيله مادربزرگ اوس و خزرج بود)!

آيا من نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم؟ در حاليکه مرا مي بينيد و سخن مرا مي شنويد و داراي انجمن و اجتماعيد. صداي دعوت مرا همگان مي شنويد. از هر جهت آگاهي از حال من داريد و داراي نفرات و ذخيره ايد، داراي ابزار و قوه ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست. صداي دعوت من به شما مي رسد ولي جواب نمي دهيد؟ و ناله و فريادخواهي من به گوشتان مي رسد ولي دستگيري نمي کنيد و ياري نمي نمائيد؟ در حاليکه شما به شجاعت و جنگاوري معروفيد و به خير و سلاح معروفيد. شما برگزيدگاني بوديد که انتخاب مي شديد و انتخاب شوندگاني که برگزيده شديد، با عرب پيکار کرديد و تحمل رنج و زحمت نموديد، با امتها به رزم بر خاستيد، با پهلوانان به نبرد برخاستيد، همواره فرمانده بوديد و شما هميشه فرمانبر بوديد يعني ما امر مي کرديم و شما تسليم امر ما بوديد، تا آسياي اسلام به گردش افتاد. پستان روزگار به شير آمد و نعره هاي شرک آميز خاموش شد و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش شد و دعوت نداي هرج و مرج آرام گرفت و نظام دين کاملا رديف شد. پس چرا بعد از اقرارتان ايمان را حيران شديد؟ و چسان پس از آن مرحله آشکار همکاري خود را نهفته کرديد؟و بعد از آن پيش قدمي،عقب نشستيد؟ و بعد از ايمان شرک آورديد؟ در حاليکه قرآن مي فرمايد:

آيا نمي جنگيد با گروهي که عهد شکستند و خواستند رسول خدا را اخراج کنند با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس داريد در حاليکه خدا سزاوارتر است که از او بهراسيد اگر که مومنيد.

به هوش باشيد که من مي بينم به تنبلي و تن آسائي هميشگي دل نهاده ايد و آنکس را که سزاوارتر به قبض و بسط امور بود از زمامداري دور کرده ايد. با راحت باش خلوت کرده ايد و از تنگناي زندگي سخت به فراخناي آن رسيده ايد. در اثر آن آنچه را که حفظ کرده بوديد از دهان بيرون افکنديد و آنچه را که فرو برده بوديد استفراغ کرديد، پس بدانيد اگر شما و هر که در زمين است کافر شويد خداي تعالي بي نياز از همگان و ستوده است. بدانيد آنچه من گفتم با معرفت کامل بود به سستي که در خوي شما پديد آمده و آشنائي که قلب شما با بي وفائي و خيانت حاصل نموده است و ليکن اينها جوشش دل اندوهگين است و بيرون ريختن خشم و غضب و آنچه که روانم نمي تواند تحمل کند و جوشش و برون ريزي از سينه ام و پيش افکندن حجت و دليل و برهان بود. پس خلافت را بگيريد ولي بدانيد که پشت اين شتر خلافت زخم است و پاي آن تاول کرده و سوراخ است. عار آن باقي است و نشان از غضب خدا دارد و ننگ ابدي و هر که آن را بگيرد فردا به آتش فروزان خدا که بر قلبها احاطه مي يابد خواهد رسيد. آنچه مي کنيد در برابر خشم خداست به همين زودي آنانکه ستم کردند خواهند دانست که به کدام بازگشتگاهي باز خواهند گشت و من دختر آنکس هستم که شما را از در پيش بودن عذاب دردناک خبر داد، پس شما هر چه خواهيد بکنيد و ما هم کار خود ر مي کنيم و شما منتظر بمانيد که ما هم منتظر خواهيم ماند.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد و گفت:

اي دختر رسول خدا! همانا پدر تو بر مومنين عطوف و کريم و رئو ف و رحيم بود و بر کافران عذاب و عقاب عظيم. اگر نسب او را بسنجيم يقينا وي را پدر تو نه پدر ديگر زنان خوهيم يافت و وي را برادر شوهر تو و نه ديگر دوستان خواهيم يافت. پدرت وي را( شوهر تو را) بر هر دوستي و خويشي برتري داد و شوهر تو نيز پدر را در هر کار بزرگي مساعدت کرد. شما را دوست نمي دارد مگر هر سعادتمندي و دشمن نمي دارد شما را مگر هر بدکاري زيرا که شما خاندان پاک رسول خدا هستيد و برگزيده ي نجيبان جهان شما ما را به خير راهنمايان بوديد و به سوي بهشت راهاي روشن و تو به خصوص اي برگزيده ي زنان و دخت برترين پيامبران در گفتارت راستگويي و در عقل فراوانت بر ديگران پيش قدمي، هرگز از حقت بازداشته شده نخواهي بود و در راست گوئي تو بازدارنده اي نخواهد بود و به خدا قسم من قدمي از راي رسول خدا صلي الله عليه و سلم فراتر نگذاشتم و جز به اذن او اقدام نکردم و پيشرو قبيله به قوم و خويشان خود دروغ نمي گويد. من خدا را گواه مي گيرم و خدا بر گواهي دادن من کافي است. من از پيامبر خدا شنيدم که مي فرمود:

ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه اي به ارث نمي گذاريم ما فقط کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث مي گذاريم و آنچه ما به عنوان طعمه و وسيله ي تغذيه داريم به عهده ي ولي امر بعد از ماست که هر گونه بخواهد درباره اش حکم نمايد. و ما آنچه را که تو در طلب آن هستي در مصرف خريد اسب و اسلحه قرارداديم تا مسلمانان با آن کارزار کنند و با کفار جهاد نمايند و با سرکشان بدکار جدال نمايند و اين کار را به اتفاق همه مسلمانان نمودم و تنها دست به اين کار نزدم و در راي و نظري که نزدم موجود بود مستبدانه عمل نکرد. اينک اين حال من و اين مال من است براي تو و در اختيار توست. نه از تو دريغ و مضايقه شده و نه براي کسي ديگر ذخيره کرده مي شود که توئي سرور بانوان امت پدر خود و درخت بارور و پاک براي فرزندان خود هستي. انکار فضائلي که مجموعه ي آن خاصه ي توست نخواهد شد و از شاخه و ساقه ي تو کس نمي تواند فرو نهد. حکم تو نافذ است در آنچه من مالک آنم آيا تو خود مي پسندي که من در اين موضوع خلاف گفته ي پدرت صلي الله را عمل کنم.

حضرت فاطمه سلام الله عليه فرمود:

سبحان الله! پيامبر اکرم از کتاب خدا رويگردان نبود و مخالف احکام قرآن کريم حکمي نمي فرمود پيوسته او پيرو قرآن بود و در فضا و پشت سوره هاي آن مي پيمود( هرگز از قرآ، تخطي نمي نمود). آيا مي خواهيد علاوه بر غدر و مکر چيزي هم به زور به او ببنديد؟ اين کار بعد از وفات او شبيه است به آن آدمها که براي هلاک او در زمان حياتش گسترده شد. اينک اين کتاب خدا بين من و شما حکم عادل؛ و ناطق قطعي به حق من و باطل است که؛ مي گويد: زکريا از خدا خواست به من فرزندي عطا فرما که از من و آل يعقوب ارث برد و باز مي فرمايد: سليمان از داود ارث برد. خداوند متعال بيان روشن در آنچه از سهميه ها قرارداده و از فريضه ها و سهميه ي ميراث و آن بهره هائي که از براي مردان و زنان مقرر فرموده بقدر توضيحات کافي داده؛ که بهانه هاي اهل باطل را برطرف نموده و مجال گمان و شبهه براي احدي تا قيامت باقي نگذارده است. نه چنين است بلکه( کلام خود را آيه ي قرآ، انجام مي رسانند؛ يعقوبي که مصيبت زده است و يوسفش را از دست داده گويد) گرگ او را نخورده ولي هواها و ساخته هاي نفساني شما براي شما راهي پيش پايتان نهاده پس مرا صبر بايد صبري جميل و خدا بر آنچه اظهار مي کنيد و ياور ماست.

ابوبکر پاسخ مي دهد:

ابوبکر پاسخ مي دهد: خداي راست گفت و رسول او نيز راست گفت و دختر پيامبر نيز راست گفت. تو معدن حکمتي و مرکز هدايت و رحمت و پايه ي دين و آئيني و سر چشمه ي حجت و دليلي. سخن حق ترا دور نمي افکنم و سخن ترا انکار نکرده و بر آن عيجبجوئي نمي کنم. اينک اين مسلمانان حکم بين من و تو اين قلاده اي که به گردن آويخته ام، آنان به گردنم انداخته اند و به اتفاق ايشان آنچه گرفته ام نه بر خويشتن بزرگ بيني دارم و نه خود رايم و مستبد و نه آنچه برداشته ام براي خود برداشته ام و ايشان همگي بر آنچه گفته ام شاهد و گواهند.

آنگاه حضرت صديقه ي طاهره سلام الله عليها به سوي مردم توجه کرده و فرمود:

اي مردمان! که براي شنيدن حرف بيهوده شتابانيد و کردار زشت زيان آور را ناديده مي گيريد، آيا در قرآن نمي انديشيد يا آنکه بر دلها مهر زده شده؟ نه بلکه آنچه از اعمال زشت انجام داده ايد تيرگي بر دلهاي شما زده است و گوش ها و چشمهايتان را فرا گرفته است. بسيار بد مآل انديشي کرديد و آيات قرآن را تاويل نموديد و بد راهي به او نشان داديد و بد معاوضه کرديد. به خدا قسم تحمل اين بار برايتان سنگين و عاقبت آن برايتان پر از زر و بال خواهد بود و وقتي که پرده براي شما برداشته شود و زيانهاي اين امر برايتان روشن گردد و آنچه را که حساب نمي کرديد بر شما آشکار گردد. آنجاست که اهل باطل زيانکار گردد.